کف دستانتان را قبضه ی شمشیر می باید
کماندارانتان را در کمانها تیر می باید
شما را اکنون عزمی راسخ و پی گیر می باید
شما را این زمان باید، دلی آگاه، همه با همدگر همراه
نترسیدن زجان خویش، روان گشتن به رزم دشمن بد کیش
نهادن رو به سوی این دژ دیوان جان آزار
شکستن شیشه نیرنگ
بریدن رشته تزویر
دریدن پرده پندار
اگر مردانه روی آرید و بر دارید
از روی زمین، از دشمنان آثار
شود بی شک تن و جانتان ز بند بندگی آزاد
دلها شاد
تن از سستی رها سازید
روانها را به مهر اورمزدا آشنا سازید
از آن ماست پیروزی
مصدق
قطره را تا که به دریا جایی ست
پیش صاحبنظران دریایی ست
ور ز دریا به کنار آید زود
شود آن قطره ناچیز که بود
قطره دریاست، اگر با دریاست
ور نه او قطره و دریا، دریاست
فخرالدین مزارعی
سلام
شما در حال مطالعه دست نوشته های یک همجنسگرای ایرانی هستید که بی نهایت ایرانش را دوست دارد.
این اولین نوشته من در این وبلاگ است امیدوارم که نظر را فراموش نکنید.
یکی از دوستانم در واقع اولین دگر جنس گرایی که می داند من گی هستم به من گفت:هیچ کس گی به دنیا نمی آید و این مائیم که تصمیم میگیریم چه و چگونه باشیم.
از وقتی که یادم می آید کشش به سوی همجنس خود داشتم و این مربوط به ۶الی۷ سالگی میشود و به نظر شما یه پسر به اون سن خودش تصمیم می گیرد که گی باشد؟؟؟
و حال که من نخواسته ام اینگونه باشم آیا گی آفریده نشده ام.در گذشته از خدا می خواستم که ماهیت مرا تغییر دهد ولی الان باور دارم که این آفرینش من است و من نباید سر خورده و شرمنده باشم.
اگر من گی به دنیا آمده ام آیا سزاست برای ین موضوع آتش دوزخ انتظار مرا بکشد؟و یا اینکه آیا منصفانه است به دیر و صومعه و مسجد پناه آورده و باالاجبار تن به ریاضت دهم تا شاید خودم را فراموش کنم؟
پس من انگونه می زیم که دوست دارم و آنگونه خدای خود را عبادت می کنم که لذت می برم.
و در پایان جمله ای از پائولو کوئیلو:
؛انسان نباید از غرق شدن در اقیانوسی که به اختیار وارد آن شده ُوحشت داشته باشد.؛